داستان سریال حیثیت گمشده قسمت 1 اول
داستان قسمت 1 اول سریال حیثیت گمشده
در قسمت اول سریال، با استحکام شخصیتهای اصلی قصه آشنا میشویم. امیر و هاجر، زوج جوانی هستند که به دلیل عدم داشتن فرزند و احساس خلاء، زندگی نه چندان خوشایندی را تجربه میکنند. سریال با جشن کوچکی که هاجر برای جشنگیری از دومین سالگرد ازدواجشان برگزار کرده و به عنوان سورپرایزی برای امیر آماده کرده، آغاز میشود. اما این جشن کوچک با عصبانیت هاجر و تلخکامی امیر به پایان میرسد و به تنهایی باقی میماند.
امیر، اوقات و لحظات خوشی را سپری نمیکند. حتی در قهوهخانه و در جمع دوستانهاش، مورد تمسخر و تحقیر دیگران قرار میگیرد. او برای نداشتن بچه، نیش و کنایهها را تحمل میکند. همچنین زندگی با همسرش نیز سوت و کور و با سردی و دوری از هم، سپری میشود. صبحانهی هاجر، هنگامی که امیر در کنار او است، او را به طرح یک موضوع مهم دعوت میکند. هرچند که هاجر میخواست که امیر شب زودتر به خانه برگردد تا این بحث را مطرح کنند، اما به دلیل رخ دادن یک اتفاق ناگوار به هاجر، این گفتگو برقرار نمیشود.
هاجر، پدری پیر و معتاد، همراه با طفلی در آغوشش، با استفاده از این بچه، کار مواد فروشی انجام میدهد. روزهاجر با بی قراری و گریههای بیاندازهی بچه آغاز میشود. برای آرام کردن بچه، هاجر تصمیم میگیرد با سهیلا تماس بگیرد که او راه حلی پیشنهاد دهد. گرچه هاجر از واقعیت خبر ندارد، اما با مصرف دارویی که به عنوان آرامبخش فکر میکند، بچه را آرام میکند. هاجر همچنین خواهری جوانتر به نام ریحان دارد که در طول روز او را در کارهای درست کردن غذا و توزیع مواد به دست پدرش، همراهی میکند.
با پخش مواد به اتمام رسانده، هاجر اکنون به منزل پدرش رفته است. او خواهر کوچک خود را صدا میزند و اطلاع میدهد که این بچه به دوستش تعلق دارد و نامش را رها گذاشته است. با این حرف هاجر، ریحان متوجه میشود که چه اتفاقی افتاده است. در حالی که هاجر پریشان است، با سهیلا تماس میگیرد و خبر مرگ بچه را به او میدهد. اما با تعجب میبینیم که سهیلا باخلاقی به سراغ این خبر بی تفاوت و بی علاقه نمیرود.
هاجر، مطمئن شده که کودکش نفس نمی کشد، به مطبی با نام رسول می رود. پس از معاینه کودک، متوجه می شود که او مرده است. در این حال، هاجر فکر می کند که از زندگی خود خسته شده و به دنبال راهی برای خلاص شدن از این دردسر است. در ایستگاه مترو، آرزو می کند کودک خود را جلوی قطار پرت کند، اما توسط دوربین های مداربسته تذکری دریافت می کند و توسط مامور مترو از این عملی انتحاری منصرف می شود.
در ادامه تلاش هایش برای خودکشی، روزی رسول خود را به همراه کودک جلوی یک خودرو میاندازد. راننده تاکسی، مضطرب و سراسیمه، هر دو را به بیمارستان منتقل میکند و در فرصت مناسبی از آنجا فرار میکند. در تماس های مکرر با هاجر از گوشی در تاکسی، راننده به او اطلاع می دهد که با رسول تصادف کرده و هم اکنون در بیمارستان است.
پس از آگاه شدن امیر و رسیدن به بیمارستان، آنها شاهد خبرها و اتفاقات عجیبی هستند که یکی پس از دیگری رخ می دهند، اما بدلیل نداشتن پاسخ، هیچ جوابی برای آنها وجود ندارد. امیر به علت عدم حضور همسرش در کارگاه خیاطی که ۶ ماه است به آنجا مراجعه نکرده است شگفت زده است. همچنین، او نمی فهمد که این کودک کیست و چطور به همراه همسرش بوده است. این جمله را هم متوجه نیست که چرا همسرش خود را جلوی خودرویی پرتاب کرده است. سوال دیگری که برای او پیش می آید این است که چرا همسرش داروی مخدر متادون درازا کنار خود داشته است.
ضربه ی آخری که بر سر امیر میزند، آن است که دکتر به او اطلاع می دهد که همسرش باردار است. این اتفاق باعث می شود ذهن امیر تحت هجوم افکار نادرست قرار بگیرد. اکنون باید ببینیم آیا امیر توانایی پیدا کردن پاسخ سوالات بیشمار خود را خواهد داشت، یا این هیجان و سردرگمی او را در حالت ناپایداری باقی خواهد گذاشت.
در قسمت بعدی سریال “حیثیت گمشده” باید ببینیم چه اتفاقاتی رخ می دهد. شما را به تماشای قسمت دوم این سریال دعوت می کنیم.